asemon

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

اگه بخوام تو رو توصیف کنم؛میدونی چی میگم؟

اخلاق خودت رو پیشه میکنم...

اولش همش خوبی هات رو میگم..

راست و دروغ...

طرف رو خام میکنم...

میذارم حسابی اسیر رفتارت بشه...

بهش میگم یه دل مهربون داری..

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:توصیف تو,,,,ساعت17:24توسط mozhgan | |

خدایا باهات کلّـــــــــــی حرف دارم...

پس واسه یه بارم که شده به حرفام توجه کن...

خدایا گیج شدم نمیفهمم...

اخه چرا همیــــــــشه باید تنها باشم؟؟؟

چرا هرکی مهربونه باید تنها باشه؟؟؟

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,ساعت15:59توسط mozhgan | |

بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام

وبیشتر ار آنکه باور کنی دلم را شکسته اند

اما تو نه خیانت کردی و نه دلم را شکستی

تو جگرم را آتش زدی

 زبانم می گوید به امید روزی که

روزگارت سیاه تر از پر کلاغ

تیره تر از غروب

 وغمگین تر از دم جدایی باشد

 اما دلم می گوید به امید روزی که

 آشیانت بالاتر از آشیان عقاب

چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت

بر لبانت لبخند

وصد هزار پری کنیزت باشند...


 

+نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:خیانت,ساعت19:28توسط mozhgan | |

 

بهم میگن ساده نباش دوست نداره 
بهم میگن دست تو دست غریبه ها میذاره
بهم میگن که تو منو بازیچه کردی
میگه یه روز میری و بر نمیگردی
نمیدونم عشق منی
غرورم و نمیشکنی
آسمونم زمین بیاد
بدون فقط مال منی


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:دوســـت دارم,,,,ساعت17:3توسط mozhgan | |

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم

در ساحل کنار دریا ایستاده ای

هوای سرد

صدای موج

انتظار انتظار انتظار

به خودت می آیی

یادت می آید دیگر نه کسی است که از بشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت را بگیرد

نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این(تنهایی )است

+نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:تنهایی,,,,ساعت16:55توسط mozhgan | |

نگاهم رو به سمت تو

شبم ایینه ی ماهه

دارم نزدیکتر میشم،یه کم تا اسمون راهه...

به دستای نیاز من،نگاهی کن از اون بالا

من این آرامش محض و به تو مدیونم این روزا...

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی...

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی...

بازم چشمام و میبندم که خوبی هات رو بشمارم...

نمیتونم فقط میگم خدایا دوســـــــــــتت دارم...

تو دیدی من خطا کردم...

دلم گم شد دعا کردم...

کمک کن تا نفس مونده،به آغوش تو برگردم...

تو حتی از خودم بهترغریبی هام رو میشناسی...

نمیخوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی...

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی...

بازم چشمام رو میبندم که خوبی هــــات رو بشمارم...

نمیتونم فقط میگم خدایـــــــــــــــــــــــــــــا دوستت دارم....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:نمیخوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی,,,,ساعت13:47توسط mozhgan | |

بازم سکوت کردم...بازم چشمام رو بستم...

میخوام بازم تو خیالم تصورت کنم..میخوام خوب تصورت کنم...

میخوام ازت یه آدم دل رحم بسازم...

تو واقعیت بهت صادقانه گفتم دوستت دارم؛تو خــــــــــــیالم دستام و گرفتی تو دستات و اروم در گوشم گفتی منم دوســـــتـت دارم...

تو واقعیت گفتم خیلی دلتنــــــــــگتم؛تو خیالم با یه لبخند بهم گفتی:من و تو،تو قــــــــــلب هم دیگه ایم؛دلتنگی بــــــــی معنیه...

تو خــــــــــیالم در اغوش گرفتمت...

تو خیالم...

چه خیال شیرینی...

صـــــــــــــــــــدام نکنید...بذارید تو خیالش بمونم...اخه خیالش خـــــــیلی شیرینه...

 

 

صدام نکنید بذارید تو خیالش بمونم...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:بذارید تو خیالش بمونم,,,,ساعت20:44توسط mozhgan | |

چقدر سخته تو چشمهای کسی نگاه کنی

که تمام مهرت رو ازت دزدیده و  به جاش یه


 

زخم همیشگی به قلب تو هدیه داده و به

جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شی

 


 

حس کنی که هنوز دوستش داری


 

چقدر سخته دلت بخوادسرت

 


 

رو باز به دیواری تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما


 

وقتی که دیدیش هیچ جز سلام نتونی بگی ...

 


 

چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگه ای


 

ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی

 


 

و آروم زیر لب بگی

.

.

.

.

 

 من باغچه نو مبارک ...

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:گل من باغچه نو مبارک ,,,,ساعت19:33توسط mozhgan | |

 

حس اون سیگار رو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه

 

 

 


وای بر من !!!
دیگری مرا سوزاند و من سیگار را ...


خدایا ! بیا قدم بزنیم ...
سیگار از من ... باران از تو ....



جاسیگاریم را گم کرده ام ... تو ندیدیش ؟
خودش مهم نیست ... زیرش دردهایم را قایم کرده بودم ...




سیگارها برایم دو دسته اند :
سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت !
هر دو برایم حس غریبی دارند :
اولی ، به خاطر دلهره ی نیامدنت و دیگری از ترس دیگر ندیدنت ...



امان از روزی که سیگار بخاطر کسی بیاد گوشه لبت که بخاطر همون سیگارو ترک کرده بودی ...

.

.

.

.

.

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:دیگری مرا سوزاند و من سیگار را ,,,,ساعت15:35توسط mozhgan | |

درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کن

 

دلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود

 

حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبود

 

 

 

خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم

 

درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم

 

باور نمی‌کنم ولی .. انگار غرور من شکست

 

اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بی‌فایدست

 

هر کاری می‌کنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه

 

چی می‌تونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنه

 

یا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن

 

 

تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:یا داغ رو دلم بذار ,, یا که از عشقت کم نکن,ساعت14:36توسط mozhgan | |

چه بغض سنگینی تو گلومه...

چه اهی تو سینم حبسه...

کاشکی الان اونجا بود و دستم میگرفتم به ضریحت و زار زار گریه میکردم...

آخه خیلی دلم گرفته؛خیلی...

خیلی دوست داشتم الان اونجا بودم و...

خیلی حرفا واسه گفتن دارم که فقط با گریه گفتمشون...

یـــــــــــــــــا ضامن آهـــو؛بطلب...

کاشکی الان اونجا بودم،تو اون هیاهوی دلنشین زائرات باهات دردودل میکرم...

خیـــــــــــــــلی دلم گرفته...

دارم بی صدا گریه میکنم و خودم رو وسط اون جمعیت حس میکنم...

چقدر حس و حال قشنگیه...

خوش به سعادت کسایی که الان اونجا هستن...

 

التماس دعا...

 

+نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:چه بغض سنگینی تو گلومه,,,,ساعت9:54توسط mozhgan | |

تا حالا شده احساس کنی خون به مغزت نمیرسه؟

چه احساس بدیه...

هرچقدر داری فکر میکنی،مگه چیکار کردی که باعث شده الان تنها بشی...

هیچی به ذهنت نمیرسه...

صورتت داغ بشه،احساس گُر گرفتگی کنی و...

الان من دقیقا همین حس و دارم..

واقعا نمیدونم چیکار کردم و الان باید چیکار کنم...

میگن چوب خدا صدا نداره،میگن از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری...

خــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــا

به چه جرمی دارم چوب بی صدا میخورم؟

چه گناهی کردم که حالا دارم از این دستم پس میگیرم؟

همش تنهایی،همش دوری،همش دلواپسی،همش...

به جرم دوست داشتن؟به جرم ناز خریدن؟!!!

به جرم دوست داشتن کسی که دوست نداره؟آره؟؟؟؟؟

کاش یه بچه بودم...

یه بچه ی دو ساله...

که همه ی غم و اندوهش اینه که عروسک قشنگی که پشت ویترین مغازه هاست،تو دستای کوچیکش نیست...


 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:تا حالا شده احساس کنی خون به مغزت نمیرسه؟,ساعت16:33توسط mozhgan | |

تو به من می گفتی

عاشقت می مونم !

تا همیشه ی خدا

من واست می خونم

دل من گرم ِ نفسهای تو شد

دلم از برق نگات دیوونه شد

روی کاغذ سفید

همه حرفای دلم

واسه تو ، ترانه شد

من به تو می گفتم

عاشقم

بی عشق تو میمیرم

تو اگه باشی

من

با نفس های تو جون می گیرم

اما دست روزگار

نخواست کنار هم باشیم

توی راه زندگی

پا به پای هم باشیم

من و تو طاقت دوری و نداشتیم

طاقت بارون چشمارو نداشتیم

رو همه آرزوهامون پا گذاشتیم

شب آخر تو برام

از صبح فردا قصه گفتی

رفتی و

منو به دست باد سپردی

حالا ما موندیم و این فاصله ها

من تو این شهر شلوغ

تو توی شهر فرنگ قصه ها.....
 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:تو به من می گفتی,,,,ساعت15:57توسط mozhgan | |

دگر مجنون نخواهم شد كه ليلي رفت از دستم

دگر با كس نخواهم گفت من ديوانه ات هستم

دگر حلاج عشقم را به مژگانت نياويزم

دگر باور نخواهم كرد من دردانه ات هستم

اگر چون بيژن عاشق به قعر چاه تو رفتم

به جان پرويز را ديدم كه بيرون بردت از دستم

اگر فرهاد عشقم را به كوي تو فرستادم

به گيسويت قسم خوردم هنوزم عاشقت هستم

به دل اميد مي دادم كه روزي بينمت اما

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

 

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:دگر مجنون نخواهم شد كه ليلي رفت از دستم,,,,ساعت15:11توسط mozhgan | |

  میدونی هرچقدر دارم سعی میکنم که برام بی اهمیت بشی،یه نیرویی نمیذاره این کار رو بکنم...میخوام کاری کنم که بود و نبودت برام فرقی نداشته باشه،اما نمیشه...

کاش میشد برا همیشه فراموشت کرد؛اخلاقت خیلی عجیبه!یه لحظه مهربون،یه لحظه بی حوصله،یه لحظه...

کاش منم مثل تو بودم...چقدر راحت دلکندی...

میدونی چندوقته ازت بی خبرم؟میدونی چقدر با خودم کلنجار میرم تا ازت خبری نداشته باشم؟

همش دنبال یه بهونه ام که ازتو خبردار شم...

هرچی بهونه داشتم گرفتم،دیگه هیچ بهونه ای ندارم...

حالا نوبت توست،هر بهونه ای بگیری خریدارم...

چقدر سخته کسی رو دوست داشته باشی که دوستت نداره...چقدر سخته برای کسی اهمیت قائل شی که براش بی اهمیتی!!!

تو همین لحظه هاست که ناامید از همه ی امیدهای دور و نزدیکت میشی!!!

ناامید از هرچی عشقه!!!

 

 

درسته که یه روزی فراموش می کنی و یه روز دیگه فراموش می شی ولی اینو بدون فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند...

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:کاش میشد برا همیشه فراموشت کرد,,,,ساعت17:30توسط mozhgan | |