asemon

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

می ترسم از آدم ها ... 

آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات ...

مجوزِ ورود می گیرند ... 

و تنهاترت می کنند ... 

آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت ...

و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند ... 

آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را ...

و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را ... 

آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان ...

و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان ... 

آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی…

و انها بي تفاوت ميگذرندو ميروند ...

+نوشته شده در دو شنبه 21 ارديبهشت 1394برچسب:آدم,تنها,,ساعت21:2توسط mozhgan | |

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

 

و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد . و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو . . علی شریعتی

+نوشته شده در سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:دکترعلی شریعتی,متن,تنها,چتر,به یاد داری,,ساعت12:20توسط mozhgan | |

من باشم....

 

تو باشي...

 

و يك خيابان...

 

دنيا هم ارزاني خودشان...

+نوشته شده در دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:من,تو,عشق,متن,اس,ام,اس,sms,,ساعت16:18توسط mozhgan | |

ie slm garm be haaaaameie dostam.kheili vaght bod dg be wb sar nemizadam.

midonam va momtaenam ke az khatere kheili az dostan pak shoodame 

to in modat kheili etefagha vasam oftad ke kheili chiza ro avaz kard

 

alanam be in omid post mizaram ke ie seri az dostaii ke to khatereshon gom shodam mano bebakhshan va mano to gosheie zehneshon age ghabel bedonan ja bedan....

omadam ke dobare besazam....

+نوشته شده در دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:ببخشيد,ساعت20:51توسط mozhgan | |

وقتي دلت گرفت... وقتي دلت شکست... وقتي ديگه کسي رو نداري که به حرفات گوش بده... اصلا نااميد نشو... اميدوار باش... چون هميشه يکي اون بالا هست،که بدجوري هواتو داره...

+نوشته شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:خدا,تنها,دلشکسته,اميد,عشق,همراه,رفيق,دوست,صداي عشق,,ساعت8:50توسط mozhgan | |

خدایا یه دریـــــــــــا گریه می خوام...

کاش بدونه که هنوز عزیزه برام...

بدونه که با جدایی هیچـــــــــی تموم نمیشه...

هیچــــــــــــی...

پس چرا اونی که ادعا میکرد همه چیز و میـــــــــــتفهمه این رو نفهمید؟؟؟

هنوزم هیچی ازش نمیخوام...

اما من هنوز به پاش موندم...

اگه از جدایی خیلی گذشته...

اما هنوز به عشقش دلم خوشـــــــــــــــه...

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:خدایا,جدایی,عشق,ادعا,کاش,ساعت19:11توسط mozhgan | |

 

 

 

 

تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد یکبار قسمت کردم چندین برابر شد دفتر دلم را در خلوت می گشایم هر ورق یاد تو را زنده می کند آهسته زمزمه می کنم دفتر عشق مرا آهسته بگشای ای دوست...در میان هر ورق نام تو خفته است...

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:خلوت,عشق,عاشق,تنها,دنیا,,ساعت19:4توسط mozhgan | |

تنهایی،

شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام

گاهی لباس برگ می پوشد

گاهی لباس برف

 

اما، همیشه هست!


+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1398برچسب:تنها,ساعت14:20توسط mozhgan | |

 

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!

دیر آمدن!

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:تنهایی,ساعت14:9توسط mozhgan | |

مـی دانم! کـــار داری!

ســَرَت شــلوغ است!

مـی دانم!

اما اینکـ ــه موقع خـ ــواب...

روی تخـــتت... چند ثانیه...

فقط لحظه ای بــه ذهــتنت خــطور کند...

کـــه یکـ جــایی...کـــسی... روی تخــتش...

موقع خــوابــ ـش...

برای "تــو" اشــک مــی ریزد!

همین هـم بــرای مـــن کــافیست...

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:می دانم!,ساعت14:1توسط mozhgan | |

خدا نشونه شو از كی بگیرم
دارم دق می كنم بذار بمیرم
آخه هنوز دلش از جنس سنگه
هنوز دلم واسه دلتنگی تنگه
چطور دلش اومد از پا بیافتم
بهش نازك تر از گل هم نگفتم
باور ندارم منو تنها میذاره
دلم واسه ش یه ذره شد اما دیگه نیس
لعنت به تو ای دست سرد روزگار
حالا فقط من موندم و این چشای خیس
هر چی به من بگی واست همون میشم
فقط یه بار دیگه بیا دستمو بگیر
ای دل صبور و بی كس من
اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر
حالا من موندم و همین دو تا چش گریون
موندم توی این كوچه ها آس و پاس و حیرون
حالا من موندم تو و شب بی ستاره
منم تو و خاطره ها عشقمون می باره
خدا ازت می خوام یادش نیافتم
چه حرفایی كه از عشقم شنفتم
خدا اگه نمی شنوه صدامو
بهش بگو دلیل گریه هامو
اونی كه گفته بود عاشق ترینه
حتی خیانتش به دل می شینه


 

+نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:دلــتنگـی,ساعت20:41توسط mozhgan | |

از مردم دنیا سوال جالبی پرسیده شد و هیچ کس جوابی نداد!

سؤال از این قرار بود

نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟ 

و جالب اینکه کسی جوابی نداد چون در آفریقا کسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟ 

در آسیا کسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟ 

در اروپای شرقی کسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟ 

در اروپای غربی کسی نمی دانست 'کمبود' یعنی چه؟ 

 

و در آمریکا کسی نمی دانست 'سایر کشورها' یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟


 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب: سوال جالب,,,,ساعت19:29توسط mozhgan | |

تو دستات گرمه می دونی ولی دستای من سسته 
چرا غمگینی و اشکات تموم جونتو شسته
حالا که اومدی پیشم بیا بی گریه و زاری
حقیقت رو بهت میگم جوابم کردن انگاری...
بذار پاتو روی قلبم نذار دست روی احساسم
به جای گریهو زاری یه کم دعا بکن واسم
تموم دکترا گفتن همین روزاست می میرم
نمی دونن دوام شوک نیست نباشی جون نمی گیرم
نبر ولتاژشو بالا نزن شوک من دلم خونه
همین جایی که شوک میدی دلم نیست خونه ی اونه
دلم نیست خونه ی اونه
حالا قدرتو می دونم گرچه فرصتی نمونده
قربون دلت برم که تو رو تا اینجا کشونده
اگه قسمت موندنم بود تورو تنها نمی ذاشتم
میگفتی بمیر می مردم که نگی دوست نداشتم
ببخش که بودنم واست همیشه دردسر داره
همه میگن امیدی نیست ولی دعات اثر داره
صداتو می شنوم آره چشام اشکاتو می بینه
وقتی داد می زنی پاشو به قلبم خیلی می شینه
نکن گریه گل نازم داره اشکات حروم میشه
بجنب دعام بکن زود باش ملاقاتت تموم میشه
ملاقاتت تموم میشه
کاش میشد یکی بتونه منو از خواب دربیاره
مگه میشه مرده باشم وقتی که اشکام می باره
اگه حسرتت رو دارم اگه سردو بی قرارم
تورو با چشمای گریون به خدامون می سپارم
نمیگم برات می میرم چون واسه تو زنده بودم
نمیگم عشق منی تو چون تویی همه وجودم
اون دنیا جام خوبه خوبه دلم واسه خوشی تنگه
اون خدا که من می دونم حتی آتیشش قشنگه
اون خدا که من می دونم حتی آتیشش قشنگه

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:جـــوابم کـــردن,,,,ساعت11:9توسط mozhgan | |

عجیب دلتنگم...

دلتنگ گذشته...

دلتنگ خاطره هام...

دلم تنگه برای موقعی که با یه جمله ی کوچیک لبخند رو لبام می نشست...

دلم تنگه...

احساس میکنم افتادم تو چاه؛کسی صدامو نمی شنوه...

هر چقدر داد و فریاد میکنم،صدا به خودم بر میگرده...

آره دلم تنگه...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:عجیب دلتنگم,,,,ساعت15:19توسط mozhgan | |

روزگارم لعنتی شده...درست مثل همون سیگار لعنتی...

از روزگارم بدم میاد....درست مثل همون سیگار لعنتی...

میخوام انصراف بدم...

 

 

 

دکمه ی انصراف کجاست...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:سیگار لعنتی,,,,ساعت23:5توسط mozhgan | |

بعضی وقتا انقدر دلت گرفته و دلگیر از روزای عمرت هستی،که همش منتظر یه بهونه،هرچند خیلی کوچیکی که بزنی زیر گریه...

آره من دلم گرفته...

من دلگیر از زمونه ام...

من منتظر یه بهونه ی کوچیکم...

مشکلم همینه...

دیگه بهونه ای ندارم...

 

دلیل گریه هام رفت...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:بهونم رفت,,,,ساعت18:55توسط mozhgan | |

یاد دارم در غروبی سرد سرد

 

 

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

 

 

 

داد میزد: کهنه قالی میخرم

 

 

 

دسته دوم جنس عالی میخرم

 

 

 

کاسه وظرف سفالی میخرم

 

 

 

گر نداری کوزه خالی میخرم

 

 

 

اشک در چشمان بابا حلقه بست

 

 

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

 

 

 

اول ماه است ونان در سفره نیست

 

 

 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

 

 

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

 

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

 

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

 

 

 

گفت آقا سفره خالی میخرید؟

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:غروبی سرد,,,,,ساعت14:46توسط mozhgan | |

زندگی باهات حرف دارم...

وایسا...

میدونم انتقاد پذیر نیستی،ولی دلم بدجور از دستت پره...

زندگی خیلی بی معنی هستی...

ازت نا امیدم...

به کی گلایه کنم...



ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:زندگی,ساعت10:30توسط mozhgan | |

خــــدایا؛ســــــــــــــلام...

من بازم اومدم...

اومدم که باهات حرف بزنم...

خدایا خیلی مهربونی...

خیلی دوستت دارم...

بذار قربون صدقه ی خودت برم که هیچ وقت تنهام نذاشتی...


 


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:سلام خدا,,,,ساعت9:32توسط mozhgan | |

بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی...
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی...
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری...
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی...

+نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:بزن به سلامتی,,,,ساعت9:11توسط mozhgan | |

اتل متل جدایی عروسکم کجایی
گاو حسن پریشون یه دل داره پر از خون
عشقم که رفت هندستون خونه ام شده قبرستون
یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار
اسمو بذار بچگی تا آخر زندگی
آچینو واچین تموم شد عمر منم حروم شد

.

.

.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:اتل متل,,,,ساعت17:49توسط mozhgan | |

 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت هم انگشت به دهان می مانی ...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی ولی سکوت می کنی...

گاهی پشیمانی از کرده

ناکرده ات...

 

گاهی دلت نمی خواد دیروز را به یاد بیاوری ,انگیزه ای برای فردا نداری وحال هم که...

 

گاهی دلت می خواهد زانوهایت را در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین

گوشه ای که می شناسی بنشینی و فقط نگاه کنی... گاهی چقدر دلت برای یک خیال

راحت تنگ می شود ...

گاهی دلگیری , شاید از خودت ...

شاید...

شاید...

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:گاهی,,,,ساعت16:21توسط mozhgan | |

اگه بخوام تو رو توصیف کنم؛میدونی چی میگم؟

اخلاق خودت رو پیشه میکنم...

اولش همش خوبی هات رو میگم..

راست و دروغ...

طرف رو خام میکنم...

میذارم حسابی اسیر رفتارت بشه...

بهش میگم یه دل مهربون داری..

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:توصیف تو,,,,ساعت17:24توسط mozhgan | |

خدایا باهات کلّـــــــــــی حرف دارم...

پس واسه یه بارم که شده به حرفام توجه کن...

خدایا گیج شدم نمیفهمم...

اخه چرا همیــــــــشه باید تنها باشم؟؟؟

چرا هرکی مهربونه باید تنها باشه؟؟؟

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,ساعت15:59توسط mozhgan | |

بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام

وبیشتر ار آنکه باور کنی دلم را شکسته اند

اما تو نه خیانت کردی و نه دلم را شکستی

تو جگرم را آتش زدی

 زبانم می گوید به امید روزی که

روزگارت سیاه تر از پر کلاغ

تیره تر از غروب

 وغمگین تر از دم جدایی باشد

 اما دلم می گوید به امید روزی که

 آشیانت بالاتر از آشیان عقاب

چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت

بر لبانت لبخند

وصد هزار پری کنیزت باشند...


 

+نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:خیانت,ساعت19:28توسط mozhgan | |

 

بهم میگن ساده نباش دوست نداره 
بهم میگن دست تو دست غریبه ها میذاره
بهم میگن که تو منو بازیچه کردی
میگه یه روز میری و بر نمیگردی
نمیدونم عشق منی
غرورم و نمیشکنی
آسمونم زمین بیاد
بدون فقط مال منی


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:دوســـت دارم,,,,ساعت17:3توسط mozhgan | |

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم

در ساحل کنار دریا ایستاده ای

هوای سرد

صدای موج

انتظار انتظار انتظار

به خودت می آیی

یادت می آید دیگر نه کسی است که از بشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت را بگیرد

نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این(تنهایی )است

+نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:تنهایی,,,,ساعت16:55توسط mozhgan | |

نگاهم رو به سمت تو

شبم ایینه ی ماهه

دارم نزدیکتر میشم،یه کم تا اسمون راهه...

به دستای نیاز من،نگاهی کن از اون بالا

من این آرامش محض و به تو مدیونم این روزا...

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی...

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی...

بازم چشمام و میبندم که خوبی هات رو بشمارم...

نمیتونم فقط میگم خدایا دوســـــــــــتت دارم...

تو دیدی من خطا کردم...

دلم گم شد دعا کردم...

کمک کن تا نفس مونده،به آغوش تو برگردم...

تو حتی از خودم بهترغریبی هام رو میشناسی...

نمیخوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی...

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی...

بازم چشمام رو میبندم که خوبی هــــات رو بشمارم...

نمیتونم فقط میگم خدایـــــــــــــــــــــــــــــا دوستت دارم....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:نمیخوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی,,,,ساعت13:47توسط mozhgan | |

بازم سکوت کردم...بازم چشمام رو بستم...

میخوام بازم تو خیالم تصورت کنم..میخوام خوب تصورت کنم...

میخوام ازت یه آدم دل رحم بسازم...

تو واقعیت بهت صادقانه گفتم دوستت دارم؛تو خــــــــــــیالم دستام و گرفتی تو دستات و اروم در گوشم گفتی منم دوســـــتـت دارم...

تو واقعیت گفتم خیلی دلتنــــــــــگتم؛تو خیالم با یه لبخند بهم گفتی:من و تو،تو قــــــــــلب هم دیگه ایم؛دلتنگی بــــــــی معنیه...

تو خــــــــــیالم در اغوش گرفتمت...

تو خیالم...

چه خیال شیرینی...

صـــــــــــــــــــدام نکنید...بذارید تو خیالش بمونم...اخه خیالش خـــــــیلی شیرینه...

 

 

صدام نکنید بذارید تو خیالش بمونم...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:بذارید تو خیالش بمونم,,,,ساعت20:44توسط mozhgan | |

چقدر سخته تو چشمهای کسی نگاه کنی

که تمام مهرت رو ازت دزدیده و  به جاش یه


 

زخم همیشگی به قلب تو هدیه داده و به

جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شی

 


 

حس کنی که هنوز دوستش داری


 

چقدر سخته دلت بخوادسرت

 


 

رو باز به دیواری تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما


 

وقتی که دیدیش هیچ جز سلام نتونی بگی ...

 


 

چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگه ای


 

ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی

 


 

و آروم زیر لب بگی

.

.

.

.

 

 من باغچه نو مبارک ...

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:گل من باغچه نو مبارک ,,,,ساعت19:33توسط mozhgan | |

 

حس اون سیگار رو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه

 

 

 


وای بر من !!!
دیگری مرا سوزاند و من سیگار را ...


خدایا ! بیا قدم بزنیم ...
سیگار از من ... باران از تو ....



جاسیگاریم را گم کرده ام ... تو ندیدیش ؟
خودش مهم نیست ... زیرش دردهایم را قایم کرده بودم ...




سیگارها برایم دو دسته اند :
سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت !
هر دو برایم حس غریبی دارند :
اولی ، به خاطر دلهره ی نیامدنت و دیگری از ترس دیگر ندیدنت ...



امان از روزی که سیگار بخاطر کسی بیاد گوشه لبت که بخاطر همون سیگارو ترک کرده بودی ...

.

.

.

.

.

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:دیگری مرا سوزاند و من سیگار را ,,,,ساعت15:35توسط mozhgan | |

درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کن

 

دلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود

 

حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبود

 

 

 

خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم

 

درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم

 

باور نمی‌کنم ولی .. انگار غرور من شکست

 

اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بی‌فایدست

 

هر کاری می‌کنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه

 

چی می‌تونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنه

 

یا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن

 

 

تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:یا داغ رو دلم بذار ,, یا که از عشقت کم نکن,ساعت14:36توسط mozhgan | |

چه بغض سنگینی تو گلومه...

چه اهی تو سینم حبسه...

کاشکی الان اونجا بود و دستم میگرفتم به ضریحت و زار زار گریه میکردم...

آخه خیلی دلم گرفته؛خیلی...

خیلی دوست داشتم الان اونجا بودم و...

خیلی حرفا واسه گفتن دارم که فقط با گریه گفتمشون...

یـــــــــــــــــا ضامن آهـــو؛بطلب...

کاشکی الان اونجا بودم،تو اون هیاهوی دلنشین زائرات باهات دردودل میکرم...

خیـــــــــــــــلی دلم گرفته...

دارم بی صدا گریه میکنم و خودم رو وسط اون جمعیت حس میکنم...

چقدر حس و حال قشنگیه...

خوش به سعادت کسایی که الان اونجا هستن...

 

التماس دعا...

 

+نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:چه بغض سنگینی تو گلومه,,,,ساعت9:54توسط mozhgan | |

تا حالا شده احساس کنی خون به مغزت نمیرسه؟

چه احساس بدیه...

هرچقدر داری فکر میکنی،مگه چیکار کردی که باعث شده الان تنها بشی...

هیچی به ذهنت نمیرسه...

صورتت داغ بشه،احساس گُر گرفتگی کنی و...

الان من دقیقا همین حس و دارم..

واقعا نمیدونم چیکار کردم و الان باید چیکار کنم...

میگن چوب خدا صدا نداره،میگن از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری...

خــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــا

به چه جرمی دارم چوب بی صدا میخورم؟

چه گناهی کردم که حالا دارم از این دستم پس میگیرم؟

همش تنهایی،همش دوری،همش دلواپسی،همش...

به جرم دوست داشتن؟به جرم ناز خریدن؟!!!

به جرم دوست داشتن کسی که دوست نداره؟آره؟؟؟؟؟

کاش یه بچه بودم...

یه بچه ی دو ساله...

که همه ی غم و اندوهش اینه که عروسک قشنگی که پشت ویترین مغازه هاست،تو دستای کوچیکش نیست...


 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:تا حالا شده احساس کنی خون به مغزت نمیرسه؟,ساعت16:33توسط mozhgan | |

تو به من می گفتی

عاشقت می مونم !

تا همیشه ی خدا

من واست می خونم

دل من گرم ِ نفسهای تو شد

دلم از برق نگات دیوونه شد

روی کاغذ سفید

همه حرفای دلم

واسه تو ، ترانه شد

من به تو می گفتم

عاشقم

بی عشق تو میمیرم

تو اگه باشی

من

با نفس های تو جون می گیرم

اما دست روزگار

نخواست کنار هم باشیم

توی راه زندگی

پا به پای هم باشیم

من و تو طاقت دوری و نداشتیم

طاقت بارون چشمارو نداشتیم

رو همه آرزوهامون پا گذاشتیم

شب آخر تو برام

از صبح فردا قصه گفتی

رفتی و

منو به دست باد سپردی

حالا ما موندیم و این فاصله ها

من تو این شهر شلوغ

تو توی شهر فرنگ قصه ها.....
 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:تو به من می گفتی,,,,ساعت15:57توسط mozhgan | |

دگر مجنون نخواهم شد كه ليلي رفت از دستم

دگر با كس نخواهم گفت من ديوانه ات هستم

دگر حلاج عشقم را به مژگانت نياويزم

دگر باور نخواهم كرد من دردانه ات هستم

اگر چون بيژن عاشق به قعر چاه تو رفتم

به جان پرويز را ديدم كه بيرون بردت از دستم

اگر فرهاد عشقم را به كوي تو فرستادم

به گيسويت قسم خوردم هنوزم عاشقت هستم

به دل اميد مي دادم كه روزي بينمت اما

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

 

تو هم اي دل زمن گمشو كه عشقت رفت از دستم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:دگر مجنون نخواهم شد كه ليلي رفت از دستم,,,,ساعت15:11توسط mozhgan | |

  میدونی هرچقدر دارم سعی میکنم که برام بی اهمیت بشی،یه نیرویی نمیذاره این کار رو بکنم...میخوام کاری کنم که بود و نبودت برام فرقی نداشته باشه،اما نمیشه...

کاش میشد برا همیشه فراموشت کرد؛اخلاقت خیلی عجیبه!یه لحظه مهربون،یه لحظه بی حوصله،یه لحظه...

کاش منم مثل تو بودم...چقدر راحت دلکندی...

میدونی چندوقته ازت بی خبرم؟میدونی چقدر با خودم کلنجار میرم تا ازت خبری نداشته باشم؟

همش دنبال یه بهونه ام که ازتو خبردار شم...

هرچی بهونه داشتم گرفتم،دیگه هیچ بهونه ای ندارم...

حالا نوبت توست،هر بهونه ای بگیری خریدارم...

چقدر سخته کسی رو دوست داشته باشی که دوستت نداره...چقدر سخته برای کسی اهمیت قائل شی که براش بی اهمیتی!!!

تو همین لحظه هاست که ناامید از همه ی امیدهای دور و نزدیکت میشی!!!

ناامید از هرچی عشقه!!!

 

 

درسته که یه روزی فراموش می کنی و یه روز دیگه فراموش می شی ولی اینو بدون فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند...

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:کاش میشد برا همیشه فراموشت کرد,,,,ساعت17:30توسط mozhgan | |

زندگي يعني بازي ...

سه ، دو ، يک ...

سوت داور....

بازي شروع شد!!!

دويدي ، دست و پا زدي ، غرق شدي ..

دل شکستي عاشق شدي ، بي رحم شدي ، مهربان شدي

بچه بودي ، بزرگ شدي ، پير شدي ....

سوت داور... بازي تمام شد... !!

زندگي را باختي...!
 

+نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:زندگي يعني بازي ,,,,ساعت17:5توسط mozhgan | |

چشمام و بستم،دستم رو گذاشتم رو چشمام...

فقط گوش میدم به سکوت...

به صدای جیرجیرکی که داره از تنهایی هاش دم میزنه...داره از شبای بارونی که هیچ پناهی برای موندن نداشت میگه...

کاش یه جیرجیرک بودم؛حتی اگرم تنها باشه بازم میگه و خودش رو خالی میکنه...ولی انسان بودن سخته،مهربون بودن سخته...حاضری دل خودت بشکنه تا دیگری ازاری نبینه...

دل سنگ داشتن خوبه،چون دل خودش رو مهم میدونه،دیگری براش بی اهمیّته!درستشم همینه...

جیرجیرک تو به جای مـــــــــن بگو...تا جایی که میتونی و توان داری از تنهایی دم بزن...

توجّهی به اطرافت نکن...هیچـــــــکس مثل تــــــــو خوب نیست،کسی که خوبه تــــــویی جیرجیرک!!!

بگو...جای مـــــــن بگو...جای همه آدم های تنها بگو....

بگو

 

+نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:فقط گوش میدم به سکوت!,ساعت11:58توسط mozhgan | |

 می‌نویسم، چون می‌دانم هیچ گاه نوشته‌هایم را نمی‌خوانی، حرف نمی‌زنم، چون می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی، نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را نمی‌بینی، صدایت نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط می‌خندم، چون تو در هر صورت می‌گویی من دیوانه‌ام...

          خوب من تولدت مبارک...

 

+نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:تولدت مبارک,,,,ساعت14:17توسط mozhgan | |